حسن یوسفی اشکوری

29 خرداد سی‌امین سالگرد مرگ شهادت‌وار دکتر علی شریعتی است. با تفسیر بدیعی که خود او از مفهوم عمیق انسان شناسانه «شهید» و «شهادت» داشت، قطعاً او یکی از شهیدان بود چراکه او با تمام توان و قدرت و به ویژه توان بیان و قلم در متن جامعه و در کنار مردم بود و در جبهه درگیری حق و باطل زمانش حضوری فعال و خلاق داشت و با نقد عمر و آرامش و زندگی اش به نفع جبهه حق و علیه جناح باطل شهادت و گواهی می داد. او آرشی بود که در جدال ایرانیان و تورانیان (مظلومان و ظالمان) تمام هستی خود را در کمانی نهاد و با تمام توان تیرش را از فراز کوه عرفان، آزادی و برابری به سوی مرزهای محل اختلاف پرتاب و مرزها را روشن کرد و افق های تازه ای در حوزه ایمان، اندیشه، دین، آزادی، عدالت، جامعه، سیاست، هنر و اخلاق در برابر نسل خود و مردم عصر خود گشود.

بی گمان شریعتی، مانند هر متفکر اجتماعی خلاق و نوآور، فرزند زمان خویش بود. چنین شخصیت‌هایی اول از زمان و مقتضیات و حال و هوای عصر خود اثر می پذیرند و آنگاه بر زمان اثر می گذارند. یک نوع رابطه تاثیر و تاثر دیالکتیکی بین شخصیت و زمان و نیازها و ضرورت های آن وجود دارد. به ویژه شخصیت هایی که از یک سو شدیداً اجتماعی اند یعنی به سرنوشت مردم و رهایی شان می اندیشند و در آرزوی آزادی شان هستند و از سوی دیگر از نظر فکری و شخصیتی از جامعیت برخوردارند و حوزه علایق و رسالت آنان گسترده است و تمام ابعاد فکری و اجتماعی را دربر می گیرد، بیشتر از زمان و شرایط آن اثر می پذیرند و البته به همین دلیل اثرگذاری شان نیز در عرصه های مختلف زندگی مردم هم عصرشان افزون تر و عمیق تر است. ظاهراً جای انکار ندارد که شریعتی از جهات مختلف (به ویژه در حوزه فکر دینی و انقلاب فرهنگی و اجتماعی)، تاثیرگذارترین متفکر یا روشنفکر ایرانی زمان ما است؛ چنان که بسیاری از مخالفان فکری یا سیاسی وی نیز بارها به این نکته اشاره کرده اند.سیمای شریعتی متنوع، مختلف و حتی در پاره ای موارد متضاد جلوه می کند و همین جلوه ها است که از یک طرف او را شدیداً جذاب و خواستنی برای گروه های فکری، اجتماعی، ادبی، هنری، سیاسی، انقلابی، دینی، عرفانی، اخلاقی، فلسفی و حتی گروه های متنوع سنی کرده است و از طرف دیگر موجب شده است تا با توجه به وجهی یا وجوهی از شخصیت و افکار و آموزه های وی یا تجزیه انسجام فکری و ایدئولوژیک او به وسیله گروه های فکری و اجتماعی یا سنی، برداشت ها و تفسیرهای مختلف و گاه متضاد و پارادوکسیکال از او پدید آید. به تعبیر شاعرانه دکتر سروش، سفره شریعتی چنان رنگین است که هیچ کسی از کنار آن گرسنه برنمی خیزد. اقبال عمومی از شریعتی در سطح داخل و خارج کشور و فروش روزافزون آثار شریعتی پس از 30 سال، هم تنوع و جاذبه های گوناگون آثار و افکار شریعتی را آشکار می کند و هم میزان تاثیرگذاری بی نظیر او را در قیاس با متفکران و نواندیشان دینی و غیردینی ایران معاصر نشان می دهد.

یکی از ویژگی های مهم شریعتی در حیطه اندیشه و حتی در حوزه ادب پارسی، قدرت و ذوق فوق العاده «ترکیب سازی» او است و همین امر سبب شده است تا گفتارها و نوشتارها و آموزه های وی برای تیپ ها و گروه های فکری و اجتماعی و ادبی و هنری مختلف که بسیاری از آنها قرابت فکری یا طبقاتی چندانی با شریعتی ندارند، جذاب و مطلوب باشد. فی المثل همین ویژگی سبب شده است تا او دوست حسین توفیق (مدیر نشریه طنز توفیق در سالیان پیش از انقلاب) باشد و خطاب به او درباره پدیده انسانی «خنده» سخن بگوید و جواد علیزاده کاریکاتوریست و طنزپرداز و هنرمند را در حال حاضر تحت تاثیر قرار دهد و بگوید که «شریعتی، اینشتین، صادق هدایت و مارادونا را دوست دارم.» (بنگرید به مصاحبه روزنامه اعتمادملی مورخ 24 خرداد) از نظر فلسفی گاه در کنار هگل بنشیند و گاه در کنار هایدگر و گاه در کنار ملاصدرای مسلمان. از نظر دینی، گاه با بودا همدلی کند و گاه با مسیح همنوا باشد و البته همواره با محمد و علی باشد و شگفت اینکه گاه این همه را (حتی مارکسیسم و سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم و...) با هم بیامیزد و سنتزی نو پدید آورد و حتی گاه در مقامی فراتر از همه اینها بنشیند و در عین حال خود را مسلمانی معتقد و شیعه ای علوی و وفادار بداند. به یک معنا همه چیز بود اما هیچ چیز نبود و به تعبیری او همواره در مناطق مرزی اندیشه ها، مکتب ها، ایدئولوژی ها و حتی ادیان حرکت می کرد. (تعبیر حرکت در مناطق مرزی از دکتر شایگان است.) او به سادگی اما با هنرمندی تمام قادر بود چارلی چاپلین را در کنار ابوذر بنشاند و مدینه را به آتن پیوند بزند و مذهب و هنر و عرفان و علم را همسایه کند.

اکنون 30 سال از مرگ شریعتی گذشته است. گفتن ندارد که در طول این مدت نه چندان دراز شرایط ایران و حتی منطقه و جهان دچار تحولات اساسی و مهمی شده است. نیازها، دغدغه ها، گرایش ها، مشکلات، راه حل ها و حتی مفهوم حق و باطل و مصادیق آنها (که شریعتی آن همه به تبیین و تعیین مصادیق آن دلبستگی داشت)، در زمانه ما به کلی دگرگون شده اند. اکنون از شریعتی چه مانده است و چه می توان و چه باید آموخت؟

به گمان من شریعتی پس از 30 سال در جامعه ما زنده است (زنده تر از زمان خودش) و هنوز اثر می گذارد و هنوز از او بسیار می توان آموخت، اما در این مجال می خواهم به مهم ترین و ماندنی ترین کار شریعتی اشاره کنم که ناتمام ماند و اکنون بر عهده متفکران و نواندیشان مسلمان (در داخل و خارج از کشور) است که آن را ادامه دهند و به کمال مطلوب برسانند. این کار «پروژه بازسازی اندیشه دینی» است که ارتباط مستقیم با همان قدرت یا مسوولیت ترکیب سازی شریعتی دارد.

می دانیم که در جریان «اصلاح طلبی اسلامی» معاصر مصلحان مسلمان، به لحاظ نوع تفکر و حوزه و ماهیت و هدف اصلاح طلبی در اسلام، به دو گروه متمایز تقسیم می شوند؛ مصلحان رفرمیست و مصلحان رادیکال و معتقد به بدیل سازی. رفرمیست ها عمدتاً می کوشند با خرافه زدایی در دین و عقلانی کردن عقاید و آداب و احکام دین، اسلام را با مدرنیته و شرایط و مقتضیات زندگی جدید سازگار کنند و در واقع با اصل قرار دادن مدرنیته و دستاوردهای عصر جدید، که از نظر آنها علی الاصول درست و مفید و قابل دفاع است، اسلام را با این شرایط نوین و پیشرفته انطباق دهند.

اما مصلحان رادیکال ضمن خرافه زدایی و رویکرد انتقادی به سنت و میراث اسلامی و معقول سازی گزاره های دینی، برآنند که اسلام را به صورت مستقل در قالب یک دستگاه فکری و ایدئولوژیک کامل در برابر مکتب های فلسفی و فکری و اجتماعی و ایدئولوژیک مدرن غربی مطرح کنند و اسلام تطبیقی را بنیان نهند. از نظر مبانی، جهت، هدف و غایت، آثار و عواقب، این دو نحله متفاوتند. رفرمیست ها اولاً رویکرد انتقادی شان از سنت محدود و سطحی است اما رادیکال ها می خواهند تمام دین و مبانی و عقاید و آداب و احکام و شعائر آن را به تیغ تیز نقد بسپارند و البته به فرجام نقادی هاشان نیز ملتزم باشند، ثانیاً رفرمیست ها چندان انتقادی به مدرنیته و گفتمان تجدد غربی ندارند یا حداکثر به برخی از آثار خواسته و ناخواسته مدرنیسم از جمله بعضی از رسوم اخلاقی غربیان نقد وارد می کنند ولی رادیکال ها مدرنیته و آثار و اجزای آن را نیز به شکل عمقی و رادیکال نقد می کنند، ثالثاً رفرمیست ها در اندیشه بدیل سازی نیستند و حداکثر برآنند تا اخلاق و ابعاد معنوی اسلامی را بر مدرنیته و مدرنیست رایج بیفزایند (= غرب به علاوه اسلام) اما رادیکال ها در اندیشه بدیل سازی اند و می خواهند از درون نقد سنت و مدرنیته بدیل و آلترناتیو بسازند؛ بدیلی که عناصر مثبت و سازنده دینی را با عناصر مثبت و مفید و خلاق مدرنیته بیامیزد و در نهایت طرح تازه و مستقلی از فکر دینی در این زمان سامان دهد، رابعاً گرچه هر دو گروه در اندیشه تغییر احوال مسلمانان و خروج جوامع اسلامی از بن بست انحطاط و عقب ماندگی اند اما دسته اول سنت و مدرنیته را بدون تغییر و دستکاری بنیادین می پذیرند و فقط کمی اصلاح اخلاقی در آن دو را مجاز و ممکن می دانند اما دسته دوم در نهایت دنبال ایجاد تمدنی جدید و فرهنگی خلاق و مستقل و محلی و خودی هستند و این کار را راه نجات واقعی مسلمانان و موجب استقلال حقیقی جوامع اسلامی می شمارند. طراح این پروژه اقبال است و نام طرح او نیز «بازسازی» (Reconstruction) است یعنی بازسازی اندیشه اسلامی. رفرمیست ها بازسازی و تجدید بنا را نه ممکن می دانند و نه مفید (بنگرید به گفتار مرحوم مرتضی مطهری در کتاب نهضت های اسلامی اش در این باره) اما رادیکال ها این کار را هم ممکن می شمارند و هم مفید. بعد از اقبال شریعتی شاخص ترین متفکر اسلامی معاصر است که این اندیشه را پذیرفته و در حد توان و امکانات خود کوشیده است به تحقق آن کمک کند. تزهای معروف او مانند طرح هندسی مکتب، تقدم ایدئولوژی بر فرهنگ، مذهب علیه مذهب، تسنن اموی و تسنن نبوی، تشیع علوی و تشیع صفوی، بازگشت به اسلام، بازگشت به قرآن، تصفیه و تغلیظ منابع فرهنگی، اجتهاد در اصول و فروع و... جملگی برای پیشبرد این طرح بوده است. اقبال نیز در کتاب بازسازی اندیشه اسلامی اش و نیز در مجموعه اشعار فارسی اش، ضمن تکیه بر شعار اساسی بازگشت به اسلام با محوریت قرآن، روی دو اصل مهم تاکید دارد و در واقع آموزه هایش را حول دو محور سامان می دهد؛ «خودی» به مثابه یک نگرش فلسفی و آنتولوژیک به جهان و هستی و عالم و آدم، و دیگر «اجتهاد» در اصول و فروع به مثابه «موتور حرکت اسلام». او می کوشید با طرح فلسفه خودی مسلمانان را قانع سازد که از خودی شان (به تعبیر شریعتی خویشتن خویش یا من اصیل) تهی شده اند و لازم است بار دیگر آن خودی را در خود احیا کنند و با این احیاگری انقلابی در خویش پدید آورند و در نهایت به آزادی و رهایی برسند. از نظر او فکر کلامی توحید (=یکتانگری) و عرفان نظری و عملی و روش تجربی در علم و فلسفه و اجتهاد خلاق و آزاد در دین شناسی مسلمانان را در تحقق این طرح توانا می سازد. شریعتی نیز اندیشه هایش را در طرح هندسی مکتب بر پایه توحید استوار می کند و جهان و طبیعت و انسان و جامعه و تاریخ را بر آن بنیاد تفسیر و تحلیل می کند و بر آن مبنا جامعه توحیدی و انسانی ایده آل را بر سه استوانه عرفان، آزادی و برابری تعریف می کند. او نیز مساله الیناسیون را در جوامع اسلامی مهم می شمارد و معتقد است مسلمانان از اصالت هایشان (یعنی همان خودی شان) تهی شده اند و به بیگانگی از خود رسیده اند و بار دیگر لازم است و باید از این ازخودبیگانگی خارج شوند و به رهایی نائل آیند.

از نظر آن دو متفکر دین اسلام و فکر توحید با تکیه بر متن وحیانی قرآن توانایی و ظرفیت لازم برای چنین نوسازی و بازسازی را دارد. اما چگونه و با چه ابزاری و به وسیله چه کسانی، مسائلی است که اکنون جای شرح آنها نیست.ایده و طرح بازسازی در واقع یادآور همان «امتزاج افق ها»ی گادامر است که گرچه او در حیطه هرمنوتیک آن را طرح می کند اما می توان آن را در حوزه پروژه اندیشه بازسازی فکر اسلامی اقبال و شریعتی هم به کار برد. چرا که این بازسازی در نهایت از آمیختن و امتزاج افق های فکری متفاوت و برگرفته از سنت و عالم مدرن یا ترکیبی از عناصر مثبت و خلاق و قابل ترکیب اندیشه ها، تجربه ها، فلسفه ها و دیدگاه های متنوع انسانی از گذشته تا حال خلق می شود. البته این ترکیب کردن دقیقاً به معنای ترکیب و امتزاج است نه «التقاط» به معنای منفی آن که به معنای بدعت و آمیختن دو جزء ضد و ناهمگن و تکلف آمیز و در نتیجه ناپایدار و همراه با شکست است. به ویژه باید تاکید کرد که در طرح بازسازی اقبال و شریعتی مبانی قطعی و اصول مسلم اسلامی و وحیانی هم مبنا و آغاز حرکت بازسازی است و هم در پایان همین اصول داوری نهایی را برعهده دارد و صحت و سقم معرفت ها و تفسیرها و ترکیبات را معین خواهد کرد.

از این رو این طرح هرچند از معارف بشری (به ویژه انسان مدرن) بهره می برد و نگاه برون دینی را به خدمت می گیرد، اما بازسازی فکر دینی اساساً یک پروژه درون دینی است و داوری دینی را گردن می نهد و به همین دلیل این نوع اسلام شناسی یک مکتب سازی و آلترناتیو مستقل و تطبیقی خواهد بود نه حاشیه ای بر متن مدرنیت.اما در سالیان اخیر رویکردهای کاملاً متفاوتی در میان متفکران و نظریه پردازان مسلمان در باب شناخت اسلام پدید آمده است. به نظر می رسد اکنون نحله رفرمیستی به دین و مدرنیته چیره شده و نظریه بازسازی (حداقل به شکلی که اقبال گفته بود) در حال رنگ باختن است. اقبال مسلمانان را فرامی خواند که در کل دستگاه مسلمانی شان تجدیدنظر کنند اما در نهایت هدف آزادی و رهایی جوامع اسلامی از طریق نواندیشی و بازسازی دستگاه فکر مسلمانی بر بنیاد وحی (قرآن) و محکمات غیرقابل چون و چرای اسلام (چون توحید) بود که با روش های اجتهادی درون دینی و با استخراج و تصفیه و تغلیظ منابع قابل بازسازی تاریخ و فرهنگ دینی صورت می گرفت. اما نظریه پردازان کنونی ما از این طرح فاصله گرفته و به راهی می روند که به هر جا برسند گرهی از کار مسلمانان در محاصره کنونی نمی گشاید یا در بهترین حالت با اصالت دادن به مدرنیت، مسلمانان و جوامع اسلامی تابعی از نظام سلطه جهانی و مدرنیت حاکم بر غرب خواهند شد. روشن است که منظور نفی مدرنیته و تجدد غربی نیست، بلکه سخن بر سر چگونگی برخورد با آن و حفظ اصالت ها و استقلال فکری و تمدن سازی مسلمانان است به گونه ای که مسلمانان جایگاه و منزلت دیرین خود را در کنار یا متن تمدن پیشرفته کنونی بازیابند و در نظم سلطه گرانه حاکم بر جهان فعلی مستهلک نشوند. چنین می نماید که روشنفکران دینی کنونی جهان اسلام و ایران طرحی برای پیشبرد فعالیت روشنفکرانه شان ندارند و از این رو از یک سو تابع مدهای فکری روز می شوند و از سوی دیگر دچار تناقضاتی می شوند که جز سردرگمی و تزلزل در مخاطبانشان حاصلی ندارد. به ویژه گاه در روش شناسی از دیدگاه های معرفت شناسانه یا هرمنوتیکی ای بهره می گیرند که اساساً با دین و وحی غیرقابل دستیابی یا غیرقابل شناخت می شود یا حداقل داوری دینی در معرفت ها و نظریه پردازی ها منتفی می شود. فی المثل استفاده از بازی های زبانی و ویتگنشتاینی یا نظریه گادامری در هرمنوتیک در فهم متون و منابع دینی و توجیه قرائت پذیری دین اسلام نه تنها کمکی به بازسازی و حتی نوگرایی دینی نمی کند بلکه دین و قرآن را به مثابه سند استوار اسلام عملاً بلاموضوع می کند و بدین ترتیب نقض غرض در کار روشنفکران مسلمان پدید می آید.

به هرحال در مقام نقد و بررسی آرای متفکران مسلمان پیشین و حال نیستم، در این مجال اندک، هدف بیان دو نکته بود؛ 1- معرفی جریان فکری شریعتی و پروژه او در تداوم کار اقبال 2- اشارتی به تفاوت و فاصله گرفتن نظریه پردازان فعلی مسلمان ایران (و البته جهان اسلام) از آن متفکران. البته من در این میان پروژه اقبال و شریعتی را، به رغم تمام ابهامات و اشکالات، کارآمد و معقول و برای مسلمانان مفید می دانم. به امید فردایی بهتر.